آيناز عباسيآيناز عباسي، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

شوق زندگي

آيناز توي دو سال و پنج ماهگي

سلام عزيز دلم بعد از يه وقفه طولاني به دلايل محدوديتهايي كه داشتم دوباره فرصتي پيش اومد تا مطالبي رو واست توي وبلاگت بنويسم. چند وقتيه كه فرصت زيادي واسه نوشتن ندارم بنابراين هر سري سعي مي كنم تا حد ممكن مختصر و مفيد بنويسم. حالا ديگه حرف زدنت واضحتر و شيرينتر شده, داستان تعریف می کنی, شعر می خونی و خودت از اينكه بقيه حرفات رو مي فهمند خيلي خوشحال مي شي. اخيرا به هر كي مي رسي بزرگ و كوچيك مي گي "سلام اسمت چيه؟"  عروسکاتو می گیری روبروی هم و صداشون رو در میاری طوری که صداشون با هم فرق داشته باشه بعد می گی سلام خوبی تجایی؟ میای بریم بازی؟ و ... از محبت و عاطفه و درکی که داری گاهی به عجب می افتم که واقعا تو دو سال...
3 آبان 1391

نوروز 1391

به نام مهربانترين مهربانان سلام گل مامان! خوشكل من روز به روز داري بيشتر از پيش جاي خودت رو تو قلب من و بابا باز مي كني. براي تعطيلات نوروزي امسال چهار روز قبل از تحويل سال رفتيم شيراز پيش خاله ها، زياد نتونستيم بمونيم چون تصميم داشتيم واسه سال تحويل سيرجان پيش بابا بزرگ باشيم، آخه بي بي مهربونت كه از پيشمون رفت بابابزرگ خيلي تنها شده. سه روز شيراز بوديم خاله ها رو ديديم، تخت جمشيد رفتيم و بعدش هم راهي سيرجان شديم و شب اول رفتيم خونه مامان حاجي و باباحاجي و شب عيد رو هم كه پيش بابابزرگ گذرونديم و بعد از تحويل سال هم كه همش عيد ديدني بوديم تا روز چهارم كه برگشتيم بندرعباس خونه خودمون. خلاصه اينكه تو هر روز كلي هم بازي دا...
16 فروردين 1391

آیناز بیست ماهه

سلام عزیز دل مامان و بابایی گلکم هر روز که میگذره عزیز و عزیزتر, و شیرین و شیرینتر می شی. از شیرینکاریات هر چی بگم کم گفتم. حالا ديگه خيلي از صحبتاي من و بابا رو مي فهمي و كارايي رو كه مي گيم انجام مي دي. كلمات هم هر چي كه بگيم دست و پا شكسته يا كامل تكرارشون مي كني. چند تا جمله دو يا سه كلمه اي هم مي گي مثل: بيا بغل يعني بغلم كن؛  دوغ خ (با فتحه) يعني دوغ يا نوشابه خريدم. بيا ايجا بيشي يعني بيا اينجا بشين و .... بعضی کلمات رو هم با حرکت خاصی به کار می بری تا منظورتو برسونی, مثلا وقتی می خوای یه کاری انجام بدی و ما اجازه نمی دیم یه کم گردنتو کج می کنی و با کمی ناز میگی ماماااان یا باباااا...
24 بهمن 1390

شعر كودكانه

بادبادك من                              بادبادكم من جايم در بالاست آشيانه ام در آسمان هاست. پرمی گشايم اينجا و آنجا بالم رنگارنگ پروازم زيبا. مي رقصد دورم ابري بازيگوش می كشد با ناز مرا در آغوش. همبازي با من رنگين كمان است كار ما بازي بعد از باران است. می دهد خورشيد بوسه بر رويم می زند شانه او بر گيسويم. مرا می شويد در نورش آفتاب لالايي گويد برايم مهتاب. يارم نسيم است خند...
6 آذر 1390

گل مامان و بابا تو 18 ماهگی

سلام نازنینم, قربونت برم تازگیا خیلی حرف می زنی, اگه باهات صحبت کنیم تا یک ساعت هم که شده به حرفات ادامه می دی, از بین حرفات فقط چند تا کلمه رو می شه تشخیص داد, بقیه ش رو فقط خودت می دونی که چی می گی. کلمات جدیدی که می دونی و بجا به کارشون می بری به دایره لغاتت اضافه شده, اما در کل هر کلمه ای رو که می شنوی تکرار می کنی, اونم با زبون شیرین و با مزه خودت. مثلا چند تا از اون کلمات جدیدی که دونسته به کار می بری: خوشله,{همراه با کشیدن ش با کسره} (خوشگله)؛ تاب باسی (تاب بازی)؛ آب بادی(آب بازی)؛ هام هام {با پافشاری روی میم} (ماشین)؛ نوشی (نوشابه)؛ نونو (نون)؛ تو توله{تشدید روی ل} (تو کوچه)؛ بسی (بستنی)؛ عمه (ع...
30 آبان 1390

عكسهاي قبل از يك سالگي

به نام خداي مهربان عزيز دلم، امروز حتي يه لحظه هم از نگرانيت در نمي آم، خيلي بازيگوش شدي و حتي يه لحظه هم نميشه چشم ازت برداشت، همش نگرانم خدا نكنه كار دست خودت بدي. انشاا... خدا نگهدارت باشه.   آخه ديروز توي اتاقت از روي تابت افتادي و مماغ خوشملت ورم كرده و كبود شده، اينقدر سريع اين اتفاق افتاد كه نتونستم خودم رو بهت برسونم و بگيرمت. تو كه هيچ وقت اهل گريه نبودي ديروز تمام وقت گريه كردي.  خدا خودش هميشه حافظت باشه ننازنينم. يه تعداد از عكساي قشنگت رو كه مال قبل از يك سالگيت هست رو برات روي وبلاگت مي ذارم، سري بعد مي خوام عكس دوستاي كوچولوتو برات بذارم تا هميشه به يادشون باشي. ...
30 مهر 1390

آیناز 15 ماهه

سلام عزیز دلم      چند وقته که می خوام مطالبی رو برات بنویسم اما سایت سرعتش خیلی پایین بود و باز نمی کرد.     گلم الان که اینو می نویسم حدود یک سال و سه ماه و بیست و چهار روزته, واسه خودت یه پارچه خانم شدی دو تای دیگه از دندونای جلوت هم داره سر می زنه. کلی شیرینکاری و رفتارای شیرین داری. مثلا صدای خیلی از حیوونا رو می دونی, موقع خداحافظی واسه بقیه از راه دور بوس می فرستی و بای بای می کنی, از نی نی های کوچولوتر از خودت بوس از لوپشون اونم با دستای کوچولوی خودت می گیری, موقع سلام کردن دست میدی و می گی دام یعنی سلام, وقتی بابایی از سر کار میاد میپری تو بغلشو پشت سر هم بوسش میکنی و نازش...
6 مهر 1390

آيناز گلي تو بغل بابا

سلام عزیز دلم؛ نازنینکم توی این عکس بغل بابایی داری با گوشی حرف می زنی. عشقت صحبت کردن با تلفنه. خیلی جدی گوشی رو می گیری در گوشتو می گی علی... داام  یعنی علو سلام و بعدش کلی حرف دیگه می زنی که هنوز نتونستیم ترجمش کنیم. قربونت برم عسلکم. ...
2 مرداد 1390

امروز تولد بابايي جون منه

سلام. امروز تولد بابايي منه. نمي دونيد چقدر دوستش دارم. هر وقت بابايي جونم از سركار مياد خونه من با ذوق و خوشحالي مي پرم تو بغلشو كلي باهاش حرفاي ني نيايي مي زنم. بابايي جونم دستت دارم. بابا جونم تولدت مبارك   ...
2 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شوق زندگي می باشد